نامه های کاغذی

بسم الله

نامه های کاغذی

بسم الله

عطر نرگس،رقص باد...خوش به حال روزگار،خوش به حال آدمهای این روزگا

چند وقتی هست که همه چیز برایم عطر آگین شده !

می دانم حتما در همین روزها یی که به زودی می رسند دلم برای این عطرها پر خواهد کشید.

عطر دانشکده ،عطر خنده ها و شوخی های رنگارنگ ،عطر بی تابی هایمان برای دانستن ، تجربه کردن .عطر بحث و نقد .عطر کتاب ها ،نگاه ها ،عطر ...

دلم برای همه این چیر های خوشبو تنگ خواهد شد .

مرزهای بین آفتاب و دل ناگهان خراب می شوند

در میان آفتاب و دل

مرز مشترک کجاست؟

چشمهای من میزبان نقشه هاست:

نقشه ها و مرزهای روبرو

ورزهای درد ،آرزو

مرزهای مبهم خیال

مرزهای ممکن و محال

 

 

نقشه های فاصله

مرزهای خاکی و غریب

بین آفتاب و دل کشیده اند

مرزهای شرقی دلم کجاست؟

 

 

 

چشمهای من

میزبان نقشه هاست

کوه ها

روی نقشه ها سر به اوج می زنند

رودها

روی نقشه ها موج می زنند

مرزهای بین آفتاب و دل ناگهان خراب می شوند

پ.ن:در شعرهای قیصر همه ی احوالاتم رو می تونم پیدا کنم ،هر شعر یک   احساس...خدایش بیامرزاد...

من در دلتنگی هایم ،گم شده ام

گم شده ام ! در بعضی افکار ،در بعضی افراد ، در همه ی احساساتم ...گم شده ام ،از بعضی چیز ها و بعضی کس ها هم گم شده ام ...شاید همه ی این دلتنگی ها از گم شدن باشد ...نمی دانم چرا این قدر تند تند دلم تنگ می شود ،بعد از این همه وقت ! دلم هر روز تنگتر می شود و من هر روز بیشتر گم می شوم ...فکر می کنم دلم که  تنگ شده ! ولی باز هم من در دلم گم می شوم !من در دل تنگ شده ام گم می شوم و مدام می چرخم و هی ابر هایی که ساخته ام با زحمت ،باران می شوند ...

من دلم نمی خواست ،اما گم شده ام!شاید ...