نامه های کاغذی

بسم الله

نامه های کاغذی

بسم الله

یاد استاد

سلام استاد !

امروز دوازدهم اردیبهشت ،سالروز عروج مطهر شماست !

روزی که رهبر کبیر انقلاب فرمود در سوگ شخصیتی نشسته است که او را حاصل عمر ،پاره ی تن و فرزند برومند خویش می داند ! -یادنامه ی استاد شهید مرتضی مطهری،چاپ60-

روزی که علامه طباطبائی در پیامی عزیز ترین شاگرد خویش را اینگونه توصیف می کند :«یک شخصیت علمی و فلسفی که با در گذشت خود دنیایی را غرق اسف و جهان فضل و دانش را با از میان رفتن خود عزادار نمود »-یادنامه ی استاد شهید مرتضی مطهری،چاپ60،ص 106-

استاد به حق که در شاگردی و استادی ،سنگ تمام بودید!

استاد شما به گردن من  و هم نسل های من  که از سومین نسل این انقلاب هستیم حق استادی دارید!که بر تالیفات تان در گذر زمان گرد کهنگی که ننشسته هیچ،هر روز منبع و مرجعی ست برای سوالها و پیشامد های جدید زندگیمان.

استاد در چنین روزی ،این آب و خاک ،این دنیا ،تنگ شد برای اندیشه های شما برای نفس های شما ،برای روح شما!در چنین روزی شهامتتان  را که قبل تر رنگ و بوی اندیشه داشت ،به رنگ شهادت در آمیختید و رفتید!

استاد امروز سه دهه از آن دوازدهم اردیبهشت گذشته است و چه خوب شما نیستد که ببینید چه بر سر جمهوری اسلامیتان ،خون شما و تمام شهیدان این آرمان بزرگ آمده !استاد نیستید که ببینید تحت لوای این نام بزرگ  چه ها که نمی کنند ،نیستید که ببینید اندیشه ها و ایدئولوژی های شما برای ما نسل سومی ها تنها رنگ و بوی آرمان و رویا پیدا کرده و فقط در کتاب های شما می بینیمشان!استاد نیستید که ببینید که بزرگترین حقوق این ملت سلب شده ،آزادی از این ملت گرفته شده .نه فقط در حوزه ی سیاست و اقتصاد، نه فقط در دانشگاه و مدرسه و خیابان که طبق آخرین اخبار باید شاهد حضور مامورانی که به نام اسلام و با مهر انقلاب وارد بخش های خصوصی مان می شوند باشیم تا ارشادمان کنند !!!

استاد ما نسل سومی ها ی این انقلاب اندیشه های ناب شما را فقط در کتاب های شما می خوانیم و دائم این سوال را در ذهنمان تکرار می کنیم که اگر استاد بود چه می کرد ؟؟

«اگر جلوی فکر را بگیریم ،اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم ...اسلام دین آزادی ست ،دینی که مروج آزادی برای همه ی افراد جامعه است ...اسلام می گوید دین داری اگر از روی اجبار باشد ،دیگر دینداری نیست »-پیرامون انقلاب اسلامی .1361.ص 49- استاد نیستید که ببینید دین داری در جامعه ای که به نام اسلام است تنها رنگ و بوی ریا و تزویر می دهد و هر چه به لایه های درونی این نظام نزذیک تر می شویم این بوی گند بیشتر به مشام می رسد !

.....

استاد درد زیاد است فقط همین را بگویم که از ایدئولوژی ها ی شما برای جمهوری اسلامی ،فرسخ ها فاصله داریم...

استاد سالروز آخرین شهامت تان که به رنگ شهادت بود گرامی،راهتان پر رهرو و اندیشه هایتان مستدام باد!   

رنگ بزن!!!

جمع کردن کلکسیونی از رنگ ها و نقش ها ،چند وقتی ست مشغول کرده ،ذهن ،فکر و تمام هوش و حواسم را برای تو!کاش تمام هوش و حواسم مشغول تو بود!

انگار همه ی نقش ها بد قواره اند برای تو ...نقش نمی زنم!بی کران می انگارمت !مثل همیشه که برایم تا ابد امتداد داشتی.تا همیشه  .در همه جا،در همه کس ... ای همیشه ی ماندگار!

.

.

.

رنگ هم جمع می کنم

اصلا انگار وقتی رنگی به نام تو ،برای تو و پخش بر بی انتهایی ات  می شود،زیبا ترین می نماید ،حتی اگر کدر ترین رنگ ها باشد!

رنگ جمع می کنم ...خنده های سبز ،شیطنت های نارنجی ،لبخند های آبی ،درد دلهای صورتی ،رنج ها ی زرد ،اشک های سرخ،دوست داشتن های سفید و ...آه که چقدر بی تابند این رنگ ها برای تو !

نه ...انگار تمام آبی ها و نارنجی های من زشت می مانند بر تو !همه ی این رنگ ها بوی من دارند نه بوی تو!آه که چقدر کوچکم برای تو ...من دیگر چیزی ندارم ...همه اش همین ها بود که دیدی...آبی ، نارنجی و سبز...

این ها که رنگ نیستند ...

بی رنگ بی رنگ می شوم با یک نگاه خیس ...نه اشک لازم نیست ،نگاه خیس هم که باشد کفایت می کند ،بی رنگ می شوم  ...

بی رنگ شده ام!

به من رنگ بزن !از رنگ های خودت ...رنگی می شوم اگر  تو نگاهم کنی...تو نگاهم کن ،من رنگارنگ می شوم ...من از سیاه و سفید بودن می ترسم

حالا می فهمم ،گاهی بی رنگ شدن خوب است ،ضروری ست .لازم است دوباره رنگ آمیزی شوم... از نو!