نامه های کاغذی

بسم الله

نامه های کاغذی

بسم الله

دوست داشتنی ترین وبلاگ های من

وبلاگ این خانوم  و همچنین وبلاگ این آقا رو خیلی دوست دارم ! 

وبلاگ این خانوم رو از این جهت که ،با خوندنش به یاد میارم ،یه زمانی عااااشق جامعه شناسی بودم و به خاطرش از بهترین دوستام دور شدم و پر خاطره ترین مدرسه و دوست داشتنی ترین درسامو رها کردم.می فهمم که هنووز هم خیلی به این مسائل علاقه دارم . هول برم می داره که خیلی کتاب باید بخونم ،تو این زمینه باید خیلی اطلاعاتمو زیاد کنم و ... 

 وبلاگ این آقا رو هم از این جهت دوست دارم که به موضوعات مربوط به رشته ام (که خییییلی هم دوسش دارم)دقیق و جامع پرداخته و از تو آرشیوش تقریبا همه ی سوالهای درسی منو می تونه جواب بده.و به نظر من از کاربردی ترین ،دقیق ترین و مفید ترین و علمی ترین وبلاگ هاست!  

خلاصه که  کلی انرژیُ انگیزه و ایده میگیرم ازش!

یس می خوانم هر شب ،برای شما!

حاج آقا یادتونه وقتی بچه بودیم  ، فاطی اوریون گرفت، خییییلی حالش بد شد؟ حتی دکتر ها هم نمی دونستن می تونن خوبش کنن یا نه!  

 یادمه ننه از شما خواست تا رو گلو و لپ های باد کرده ی فاطی یه دعایی رو بنویسین!!!یادم نیست چه دعایی بود !یادمه با اینکه خیلی میلی به این کار نداشتین و دعا کردن رو کافی می دونستین این کارو کردین!یادمه با خودکار یه چیزایی رو لپ های باد کرده ی فاطی نوشتین ...فاطی خوب شد ، می دونم از دعاهاتون بود که خوب شد!یا شایدم از اون چیزایی که رو لپش نوشتین!نمی دونم ،من اصلا هیچی نمی دونم الان.  

.

حاج آقا دلم باد کرده ، هیشکی کاری از دستش بر نمیاد ،همه جوابم کردن!می دونم که دعا می کنید برای همه مون ،اصلا خودتون تو وصیت نامه تون نوشته بودین که هم تو این دنیا هم اونجایی که الان رفتین برای همه مون دعا می کنید! حاج آقا اگه به ننه بگم وساطت منم بکنه می شه رو دل من هم یه دعایی ،چیزی بنویسین؟آخه گفتم که منم دلم بااااد کرده! 

 

پ.ن:دلم می خواد مثل این خیلی قدیم ها که حتی راه رفتن هم نمی دونستم ،بشینم رو پاهاشون و بزرگترین سوالم این باشه که :اون چیه که پسر عمو دستش گرفته و رو به روی من و حاج آقا نشسته و اصرار می کنه که :نرگس بخند!!! یک ...دو ...سه

سرم درد می کنه

بارون می باربید

گردنمو خم کرده بودم, سرمو گذاشته بودم روی شونم

طرف راست سرم درد می کرد

بارون تند تر شد

برف پاکن رو تند نکردم,گفتم غنیمته!!!یه کم خوب تماشاش کنم...

چشمم خیره به چراغ ترمز ماشین جلویی بود, ترافیک بود

با دو تا دستام فرمون رو از وسط محکم گرفته بودم ,به این خیال که همه چیز تو دستمه

زیر چشمی هر از چند گاهی تو آیینه  خودمو می پاییدم

بارون می بارید

از ذهنم گذشت :

حالا که هیچی دست تو نیست,بیخود چرا خودتو خسته می کنی؟؟؟

دستام شل شدن, افتادن رو پاهام

.

.

.

دوباره همون دغدغه های ۶-۵ سال پیش,جبر یا اختیار یا هر دو؟؟؟

هوای گریه

سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای  

آهسته می تراود از این غم ترانه ای 

 

باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست 

دارم هوای گریه خدایا بهانه ای

صلوات پارک

وقتی محل کار آدم تو یه خیابون شلوغ و یه طرفه باشه و با وجود هزار تا بانک پیدا کردن جای پارک از محالات!صلوات پارک خیلی جواب می ده.به شرطی که مثل من از ذوق زیاد اینکه یه جای کوچیک پیدا کردین یادتون نره بقیه ی صلوات ها رو بفرستید ،چون اون موقع تکمیل شدن نعمت الهی جای پارک مو کول می شه به بعد از اینکه با مشقت بسیار و عرق  جبین فراوان ماشینتون رو پارک که نه !به زور جا می کنید و از ماشین پیاده می شید و می بینید که ماشین عقبی استارت زده که بره !!!! اون وخت تازه یاتون میوفته که سه تا صلوات فرستاده بودین به جای پنج تا!!!

رحمت

 

 

 

 

 

"هچ کس به بهشت نرود مگر به رحمت خدا.عرض کردند حتی شما؟فرمود حتی من.مگر خدا مرا مشمول رحمت خویش گرداند"
پیامبر خدا ص/ منتخب میزان الحکمه/ب 22
خدایا ما رو بی رحمتت رها نکن.

م ا د ر

گاهی بعضی از اتفاقات باعث می شن بیشتر قدر نعمت بدونم!!!و شکر نعمت به جا بیارم...

بعد از مدت ها

بیش از هر وقت  دیگه ای هم احتیاج به نوشتن دارم و هم مطلب واسه نوشتن!!!اما کمتر از هر وقت دیگه ای فرصت دارم !!!

پی نوشت :وقت افطار و سحر از دعا فراموشم نکنید

خرمشهر...خونین شهر...خرمشهر یا خرم شهر؟؟؟

"فتح خرمشهر فتح خاک نیست، فتح ارزشهای اسلامی است. خرمشهر شهر لاله های خونین است. خرمشهر را خدا آزاد کرد."

از بیانات رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (قدس سره)

نامش خرمشهر بود.

شهریور 1359،نامش خونین شهر شد .

خون ،مرگ ،جنگ و درد را به یکباره دید!

غیرت ،حماسه ،دلاوری ،رشادت و شهادت را آفرید .

عشق را با زبان شهادت درس داد و آزمود !

جهان آرا ها خلق کرد !

آرمان و عقیده را رنگ و بوی تازه بخشید.

ایستادگی و مقاومت و دفاع را بیست ماه هر ثانیه تکرار کرد ...

خرداد 1361غرور ،سرافرازی و آزادی را در آغوش کشید ...

خرمشهر را عشق معنا می کند !عشق را خرمشهر معنا می کند ...

خرمشهر را عشق آزاد کرد ...

خرمشهر را عشق به خدا آزاد کرد !

خرمشهر را خدا آزاد کرد !

نبودی ببینی شهر آزاد گشته خون یارانت پر ثمر گشته ...

خونین شهر دوباره خرمشهر شد .

خرمشهر ،خرم شهر شد ،اما نه به قدر خون های ریخته ،نه به قدر لیاقتش،نه  به قدر ایستادگی و مقاومتش...

کو جهان آرا ؟؟؟کجایی ؟؟؟نیستی که ببینی شهر...خون یارانت......!

 

یاد استاد

سلام استاد !

امروز دوازدهم اردیبهشت ،سالروز عروج مطهر شماست !

روزی که رهبر کبیر انقلاب فرمود در سوگ شخصیتی نشسته است که او را حاصل عمر ،پاره ی تن و فرزند برومند خویش می داند ! -یادنامه ی استاد شهید مرتضی مطهری،چاپ60-

روزی که علامه طباطبائی در پیامی عزیز ترین شاگرد خویش را اینگونه توصیف می کند :«یک شخصیت علمی و فلسفی که با در گذشت خود دنیایی را غرق اسف و جهان فضل و دانش را با از میان رفتن خود عزادار نمود »-یادنامه ی استاد شهید مرتضی مطهری،چاپ60،ص 106-

استاد به حق که در شاگردی و استادی ،سنگ تمام بودید!

استاد شما به گردن من  و هم نسل های من  که از سومین نسل این انقلاب هستیم حق استادی دارید!که بر تالیفات تان در گذر زمان گرد کهنگی که ننشسته هیچ،هر روز منبع و مرجعی ست برای سوالها و پیشامد های جدید زندگیمان.

استاد در چنین روزی ،این آب و خاک ،این دنیا ،تنگ شد برای اندیشه های شما برای نفس های شما ،برای روح شما!در چنین روزی شهامتتان  را که قبل تر رنگ و بوی اندیشه داشت ،به رنگ شهادت در آمیختید و رفتید!

استاد امروز سه دهه از آن دوازدهم اردیبهشت گذشته است و چه خوب شما نیستد که ببینید چه بر سر جمهوری اسلامیتان ،خون شما و تمام شهیدان این آرمان بزرگ آمده !استاد نیستید که ببینید تحت لوای این نام بزرگ  چه ها که نمی کنند ،نیستید که ببینید اندیشه ها و ایدئولوژی های شما برای ما نسل سومی ها تنها رنگ و بوی آرمان و رویا پیدا کرده و فقط در کتاب های شما می بینیمشان!استاد نیستید که ببینید که بزرگترین حقوق این ملت سلب شده ،آزادی از این ملت گرفته شده .نه فقط در حوزه ی سیاست و اقتصاد، نه فقط در دانشگاه و مدرسه و خیابان که طبق آخرین اخبار باید شاهد حضور مامورانی که به نام اسلام و با مهر انقلاب وارد بخش های خصوصی مان می شوند باشیم تا ارشادمان کنند !!!

استاد ما نسل سومی ها ی این انقلاب اندیشه های ناب شما را فقط در کتاب های شما می خوانیم و دائم این سوال را در ذهنمان تکرار می کنیم که اگر استاد بود چه می کرد ؟؟

«اگر جلوی فکر را بگیریم ،اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم ...اسلام دین آزادی ست ،دینی که مروج آزادی برای همه ی افراد جامعه است ...اسلام می گوید دین داری اگر از روی اجبار باشد ،دیگر دینداری نیست »-پیرامون انقلاب اسلامی .1361.ص 49- استاد نیستید که ببینید دین داری در جامعه ای که به نام اسلام است تنها رنگ و بوی ریا و تزویر می دهد و هر چه به لایه های درونی این نظام نزذیک تر می شویم این بوی گند بیشتر به مشام می رسد !

.....

استاد درد زیاد است فقط همین را بگویم که از ایدئولوژی ها ی شما برای جمهوری اسلامی ،فرسخ ها فاصله داریم...

استاد سالروز آخرین شهامت تان که به رنگ شهادت بود گرامی،راهتان پر رهرو و اندیشه هایتان مستدام باد!